سوله ايراني سوله ايراني .

سوله ايراني

عيد سعيد قربان مبارك




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۵۳ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

گپ يوميه؛ خاطراتي از كنگون قديم (10)

 گپ يوميه؛ خاطراتي از كنگون قديم (10)

"جمعه" مي خوات  واگردت ؟  

 تو او روزاي كنگون قديم، يه بچي دنيا اومد، تو روز جمعه،( وبه همي خاطر اسمش جمعه نهادن) كه همه جا تعطيل بيد، اما خونه ي اونا همو روزي همه منتظر او بيدن، دايه با فرزي خاصي، نافش چيد ويه گرند كوري، زد سرش... دِيش(مادرش) هم همو روز رحمت خدا رفت. ...بواش بعد از چند مدت يه زني ديگه واسد...كنجير زن بوا و اوقات تحلي، خوشي نيم بند جمعه به هم زد، ومثه غروب بعضي جمعه ها، دل جمعه هم مي گرفت وسي دي ئي كه نديده بيد مي گربيد. ته ديگ بن پاتيل، چنگي خرما، نون بن حصين نوني با چي شيرين استكان كمر باريكو، ازجمله شوم وچاس وناشتاي، او بيد. شوا،  اگر گربه ي هم ميو، ميو  ميكرد زن بواش، ري او مي نهاد . طي بواش فتنه مي كرد كه اي جمعو، گربه اورده تو خونه، صدا مي د ت تا كاكاش خو پرو وابيده، ...سرگرمي جمعه كه شو ري بون مي خوسيدن، شمردن ستاره ها بيد و تو شواي كه ماه بيد، سي كردن دومي ما ه تا وقتي، كه،  نه ديار ويبيد. و روزا هم كُلفتي زن بواش، از اووشيرين اوردن از سر چاه (مريم)  تا قليون چاك كردن سي مهمونا، ودس جمعه به اندازه روزاي هفته، خرنگ تشي ريش افتاده بيد و ... توكار چاله وپري مز و  تنير،هم، روش مي انداختن، ....

گاه گداري كه جمعه تو كي چه مي رفت سي بازي، وقتي كه گرم بازي بيد يه مرتبه ازتو خونه شون صدا مي اومد : جمعو جمعو  بيوبيو .. . جمعه هم يه چشي ري بازي بچه ها ويه چش هم ري در فدا كه همي حلا  زن بوا با پنگاش نخل سيش نيا. ؟ ...                                

تو بازي وكي چه ولب در يا و باغ هم، فگر،  ري جمعه مي باريد. سلوم يه روزي اومد دماش ؟ بيو بريم سي بلبل! ! جمعه كه خيلي " ياسي" بازي وابيده بيد. دل به دريا زد وبا سلوم رفتن تو باغ، يكي از گرداي تر دل يه دميتي اشكوندن و اومدن با كمك يه بچي دگه تلله پيشي جفتي ري، گردكو درس كردن، با خيط داخل تلله وخرما(خفتي)  وبستنش تو يكي از درختاي كه بيشتر وقتا بلبل اونجا مي اومد، و مي رفت... وبعد رفتن پشت بند باغ منتظر، .. . بعد از ساعتي ديدن، صدي چليخ چليخ بنجير تو همو در ختكو بلند وابيد . دو رفتن، طي درخت، سي جمعه گفتن، يلا برو بالا، جمعه هم تو شور، با يه بدبختي رفت اونجا ؟ تا خواس ري كلنگه دس دراز كنه ديد يه مار گتي ري كلنگه وكي، خوش قلمي پيچيده ري كلنگه، دمش هيلو مي خورت(انگار مي گوت: اي هي هي هي) ، سر و گردن هم علامت سئوال؟  جمعه انگار كه از سرسروك دومن مي  اومد . خوش رسوند به سلوم : م. م . مار ، دوستاي  جمعه وخوش باهم  در رفتن؟  جمعه همي طور كه مي رفت خونه تو راه تكه بند وتكه شلنگ وچياي از اي دس مي ديد ... بنظرش مي اومد مارن/؟ ...  سلوم اينا قضيه جمعه و پيش دميت ومار و.... سي بقيه تو بازي ومدرسه وخونه  با برداشت خوشون  تعريف  مي كردن، نخيرتو محل پيچيد كه جمعو خيلي خطري وابيده . نه بوا،  ازش راضي ن و نه زن بوا، ديگه هر كجا خرابي ويبيد يا مشكلي پيش مي اومد صي ده  مي اومدن سراغ او؛ / توره  ديگون مي برد مي نهادن,ري، جمعه؟  جي توره جواب بايد بدت؟ جالبوت طي بويه غرق ويببيد مي گفتن همش مال فگر جمعو ون؟ بند لباسي ري بون با افتوو مي پكيد و لباسا،  پشك ويبيد ري جمعه شك بيدن و يه روز باد از شمال تش از چاله اي دير اورده بيد وتو شليخه ي توري ما ل يه كسي ؟ هيچ ... جمعه بردن پاسگاه (آخر بدشانسي بيد).... ديگه جمعه آ ك وعاصي آبيده بيد.  هردفعي بعد اي گپا كه سي جمعه درس ميكردن، زن بواشم ديگه عيدش بيد.  با دوتا دساش يه كفي مي زد. وبه هم ديگه مي ماليد ومشت سئوال زير دماغش؟  يه دسي توقدش،  سي بواش،  مي گفت: نه گفتم ؟!  نه گفتم؟! اي اخر شر ويبوت سيت..... جمعه ديگه گت وا بيده بيد، ولي تنها خوش مي فهميد كه گتن، تصميم گرفت دير وابوت  رفت طي گاراج، مدتي فكركرد . گفت : نه برم يه جي كه ديگه چشمم به كسي نفته؟ ... پا واسد كه از گاراج دير وابوت از دير ديد يه پير مردي از بالا مياد. ويه بخچي ري كولشن، تند تر رفت تا كمكش كنه ؟ رفت نزيكيش ؟ گفت عامو كجا ؟ بده بخچت تا كمكت كنم ؟ عامو اول گفت اي خدا خيرت بدت ،؟  وهمي كه جمعه  بخچه نهاد ري كولش – عامو گفت اي كلكو نمي خوام ؟ خوب كه فهميدم تونه جمعوهسي ؟  جمعه گفت: بله – عامو گفت برو سي ثواب مردهات وكار بخچم نداشته باش؟ .... جمعه گفت : خاب عامو سي چه؟  عامو گفت : حلا والش برو .  برو. دگه نمي خوام.

- جمعه  بعد از مدتي با لنجي رفت  گطر ... وانجا مدتي دماي كار مي گشت كه يه هندي سيش گفت ؟ رپيك مي آي  تو سيرك كاركني ؟ جمعه گفت سيرك چنن ؟ رپيك گفت : بيا (كي لي) آسونه ؟ و بعد از آموزش  قرار شد؟ تا جمعه تو  پوس ميمون، برت وشكلك در بيارت ؟ ... وخلاصه تو شوه ،  نمايش جمعه تو يه گرگور مانند بزرگي تو طبقي بالي با حلقه ملاق بزنت، و همي طورگرفتار نمايش بيد كه بي خبركي . يه اژدهاي اومد داخل گرگور، كه راس راسكي تش از حلقش در مي اومد،  جمعه ا زترس نزيك بيد زهرش بتركه؟ شروع كرد به داد وفرياد ؟  يه مرتبه  يه صدي آشناي بگوشش خورد. تا صدي سلوم ن ، سلوم : بوا جمعه منم رفيقت  زهرت نرت ، اي قسمت سير ك سيش ميگن سورپريز....و.  .. جمعه گفت : خونه آباد سور پريزه. م  كردي؟....  وجمعه اونجا تا مدتي كار كرد. ... تا اينكه بحرين وقطر سره چن تا جزيره با هم حرفشون شد. .... اي ور بزن ... او ور بزن .... نخير شايع وابيد كه تمام  اي اختلاف وجر ودعوا هاي بحرين وگطر(سر جزاير حوار وجراده) زيرسر جمعن،(توقالب رسانه هاي  امروزه حساب كنيم) .. اي طوري درمياد.... برخي سايت ها وروزنامه ها هم عليه ش مطلب نوشتن : جمعه؛ آتش  زير خاكستر/ جمعه هر روز بدتر ازديروز ------ جمعه خوشم تو باغ نبيد يه روزي : نظر زيريكي از مطالب داد ونوشت ما هرچه مي كشيم ازدست افرادي مثل  جمعه است.

 تا اين كه يه روز از چشوك خونشون صداي آ‍‍‍‍ژير ميا د. سطل اوي ور داشت. فكر كرد خونه ي كسي سوخته؟ كه بره بقول خوش كمك همسايه شون، ديد چراغ گردون ماشين پليس، خواست واگردت ، شرطي اومد، سيش گفت: انت جمعه* ؟ جمعه گفت : هله؟   انه جمعه !& خير؟ شرطي گفت: الف هله- انت موقوف، يلا(امش جدامي) معي الي مخفر (للمخفر)@..... سلوم دُمي جمعه سي مي كرد نيفهميد بگربت يا خنده كنه با خوش گفت بدبخت جمعه چسب و لزگه ي دنيا سيش چسبوندَن... بعدها جمعه از حبس زنگ زد سي عاموش گفت مي خوام وا  گردم ؟ عاموش هم كه پير مرديين گفت : ها وا ميگردي؟ اگر باپيرم واگشت توهم وا مي گردي؟...... 

-          نامها در اين مطلب فرضي هستند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------برگردا ن برخي لغات محلي به فارسي روان:

1-فرزي: چابكي2- گرند كور: گره سخت3- پري مز/فري مز/ : اجاق نفتي 4- حصين: نا ندان وظرف نگهداري نان 5- ياسي: دلتنگ  6-خرنگ: زغال سرخ شده7-  صي ده: مستقيم 8-خو پرو: بدخواب 9-توره: روباه سان 10-  پشك: پراكنده 11- كنجير: نيشگون و... جمله هاي عربي* تو جمعه هستي؟--- & بفرما (خوش آمدي) بله من جمع هستم@ شرطي : هزار خوش آمد به تو ،  بازداشتي، سريع بريم پاسگاه...               




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۵۲ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

دعاي عرفه : با حسين (ع) تا شهادت

بنام  خدا 

دعاي  عرفه  :  با حسين (ع) تا شهادت.

امام خميني (ره): ...ما مفتخريم كه ادعيه حياتبخش كه اورا  "قران صاعد " مي خوانند از ائمه معصومين (ع) ما ست، مناجات شعبانيه اما مان  و «دعاي عرفا ت » حسين بن علي  عليهما السلام وصحيفه سجاديه  اين زبوز آل محمد وصحيفه  فاطميه  كه كتاب الهام شده شده از جانب  خداوند تعالي به زهراي مرضيه (س)  است  از ماست .

 ...وگاه  در رگ يك حرف، خيمه بايد زد. اقبال لاهوري

هدف از تكيه بر آموزه هاي ناب اسلام محمدي تكامل انسان است . با برداشت دو نكته : 1- آموزهاي دين را برگرفته  از قران كريم، سنت و اخباراحاديث پيامبر(ص)  گفتار و روايات وادعيه وسيره ائمه معصومين عليهم السلام است. مبناي عملگرائي در زندگي روز مره خود قرار دهيم 2- اين منابع فروزان وجوشان را با تلاش مسئولانه و عهد تا پاي جان، با جامعه  رتبط داده ودر تعميم علمي وعملي آن بكوشيم.   

سرور آزادگان؛ عالم تا هشتم ذيحجه در مكه ماندند  . ودر چنين روزي با اهل بيت وياران خود از مكه به طرف عراق خارج شدند. وبا اين عمل خود ضمن عملگرائي در عهد وپيمان با خداي خويش، به مسلمانان اين پيام دادند.كه پسر پيامبر، يزيد را به رسميت نشناخته وبا او بيعت نكرده است و علي رغم فتواي شريح قاضي وبرداشت عوام آنروز وغائله سازي بني اميه، اتمام حجت بردوست ودشمن،  قيام عليه مصادره كنندگان اعتقا د مسلمين (يزيديان)، تنها راه  خروج اسلام ناب از زير چتر مسلمان نماهاي ازمنه ديدند.

روح آ زادگي  امام حسين (ع)؛« حج را دليل آوردن» براي بندگي محض  در برابر خدا وقيام در مقابله  با ظلم وستم طاغوتيان ومبارزه بادنيا پرستي دنيا پرستان، ودرآن شرايط حساس، كه بسياري از مسلمانان در فضائي مبهم وغبار آلود گرفتارحب و بغض دنيوي، شده بودند. با ايثاربي نظيري ، ارزشهاي حقيقي انساني راتبيين نموده واحياء كردند ، و آنگاه  كه شاخص هاي بارز، ولايت پذيري  درميان همراهان ايشان متبلور يافت  ، جهت ومسير روشن را، به همه بشر ارزاني داشتند.بخصوص شيعه كه نمي تواندونمي خواهد، راهي را كه امام حسين (ع) پيش  پايش گذاشته ونحوه ي؛  مبارزه اي كه بعنوان سرمشق برايش معرفي كرده وتكليفي كه در قيامش براي او مشخص نموده، ونهايتا سرنوشتي را سعادتنمدانه  در مسير بسوي خدا برايش تعريف كرده است بديلي ديگر درجا معه برايش پيدا كند .        

امام حسين (ع) بعد از ظهر روز عرفه با فرزندان وياران با وفاي خود در صحراي عرفات ، در سمت چپ كوه رحمت،  در نهايت خشوع وخلوص روبه جانب كعبه، اين دعا را برزبان مبارك جاري نمودند...

....

 دعاي عرفه در برگيرنده تعاليم و مضامين رفيعي است  كه از شناخت خدا – مسئوليت انسان – رشد بشريت –كمال مطلوب آدمي –وهدف غائي ازخلقت انسان براي همه دوران، مانند خوني زندگي وسعادت آفرين به شاهرگ هدايت در رشد بصيرت ومعرفت بخشي ازانديشه عظيم ولايت در جغرافياي عرفات به تاريخ بشر افاضه مي رسانند.

در اين دعا همانندساير ادعيه ائمه اطهار حاوي  مفاهيمي متعدد وگسترده اي است ، كه درابعاد زير به فراخور وسع فكر عاجز وقلم ناتوان حقير اشاره داشته ام، كه زير گروه؛  مقال  ژرف انديشان، صاحب فضل كه همواره  زاوياي قوي تر وبرجسته اي را در اين رهگذر(دعاي عرفه) عرضه مي كنند . اميد وارم مقبول مخاطبين ارجمند قرار بگيرد.-

_آب دريا را  اگر نتوان چشيد هم بقدر تشنگي بايد چشيد...

1-      يك  بعد از دعا به  رسم عبوديت در پيشگاه معبود خويش، با خاضعانه وخاشعانه ترين سكنات در  حالات روحي وعميق ترين الفاظ قيمتي  بمنظور انتقال مفاهيم مربوطه از معصوم   به  پيروان در ارتباط با خالق ونحوه ي نيايش وتقرب جستن به خداست.  –ستايش خداوندي را سزاست كه هيچ كس ياراي سر پيچيدن ازقضايش نيست. وهيچ مانعي جلودار عطايا در فضل بيكرانش نيست. واوست كه ... صنايع مختلف  را با حكمت خويش  استوار ساخته است.  ... پروردگارا ! بسوي تو روي مي آورم  وربوبيتت گواهي مي دهم..واعتراف كنم  كه هما نا تو تربيت كننده وپرورش  دهنده مني....  

2-      پيام به مومنين در هستي شناسي و معرفت يابي در درك مسئوليت تعهد اجتماعي. ( انتظار متقابل ولايت و ولايت پذيري) –مسلم بن عقيل چند روز پيش از اين بنا بر امر ولايت پذيري از طرف امام به كوفه گسيل شده بودند تا به ساماندهي دعوت مردم آن دياردر عين مسلط بودن ابن زياد برآن ناحيه به اين ماموريت خطير پرداختند. وبه شهادت رسيدند.... ...درهيچ يك از امورم، مرا به خودم وانگذاشتي..... آرمان ها وآرزو ها يمان وانتظارتمان را به حرمان، مكشان....  مرا براي هدفي عالي، يعني هدايت  ورسيدن به كمال، موجودي كامل وسالم خلق كردي.....  اين كه  مر ا ناطق وگويا ساختي(تا حق را فرياد بزنم) ...وبر رشد وتعالي من افزودي تا اينكه در فطرت وسرنوشت به كمال انساني رسيد...وحجت بر من تمام نمودي وقتي كه معرفت وشناخت  به من الهام فرمودي...به حقيقت ايمانم، شهادت مي دهم ونيز  درعزم واراده ام به يقين رسيده ام(عاقبت خدا جوئي را يافته ام) ودر توحيد صراحت وخلوص كامل دارم. ....ثنا وستايش فقط زيبنده ذات توست. كه مر آفريدي ومراشنوا وبينا گردانيدي !   (تا حق، شنيدن وديدن را آنگونه كه رضايت توست به انجام رسانم)

3-      نوعا بيان گوشه هاي از فضاي حاكم بر مردم هم عصر(در جوامع آن زمان) وامكان عبرت  گيري(درنسل ها ودورهاي بعد)، از حوادث مشابه در مسير تكاملي ا نسان در اسلام وگذر تاريخي وتاثروتالم  از جابجائي تقابلي و حذف در ارزشها ي ثابت مورد نظر قران وپيامبر وائمه  . وبرداشت هاي متغير ساده لوحان وسست دينان، منفعت طلبان در هر دوره ي تاريخي.- .. مرا برمشكلات  روزگاركشمكش شب ها(فتنه ها) و روزها ( صف بندي دشمنان) ياري فرما. ومرا از رنج هاي اين جهان وسختي هاي آن جهان نجات بده.... خدايا  مرا به كه وا مي گذاري؟ به خويش وقومي كه پيوندها را ميگسلد. يا به بيگانه اي كه برمن خصومت مي كند.؟ يا به كساني كه مرا مي خواهند به استثمار واستضعاف بكشند.؟ درحاليكه تو پروردگار من و سرنوشت من در دست توست.؟

4-      غالبا در دعاها؛ نموداري از تشكيلاتي بودن ائمه، در اتصال آنها با مضامين همطراز وروشن در رمز گشائي واتصا ل نهائي به حق فراگير است.قرائت دعا در حضور جمع وتعليم آنها  به اطرافيان خاص  وتوصيه در تكرار وارسال هماهنگ آن به مومنين از اين طريق در احساس مشترك بيداري وپايداري بر استعانت از خدا ي عز وجل، مورد تاكيد ايشا ن مي باشد. ...توپناهگاه مني، به هنگامي كه راه ها برمن صعب ودشوار شوند. وگستره ي زمين برمن تنگ شود....اي خداي بزرگ جسم ودينم رابسلامت بدار....اگر نبود لطف  تو بي شك سقوط ويا نابودي تنها پيش روي من قرار مي گرفت.... اگر آنچه  از درگاهت خواسته ام عنايتم كني؟  محروميت ازغير آن، زياني براي من نيست..امام در انعكاس تجربه اي گرانمايه براي  بشريت ، ترسيم نمودند .كه عشق واميد به فضل پروردگار، تحمل ناملايمات را به گونه اي زيبا  آسان مي سازد...اي خداي من؛ اختلاف تدبيروسرعت در هم پيچيدن سرنوشتها در سايه مشيت پيروز تو؛ بندگان عارفت را از تكيه به عطاي مخلوقاتت بي نياز كرده واز برخورد با ناملايمات باز مي دارد.....مرا به صدق بندگي ات در كوي جلا ل و جمالت مقيم فرما.. .

5-      حضرت با اين عبارات؛ كه از ژرفاي اعتقاد وايمانش، برمي خاست، عميق ترين وعظيم ترين پايه خود سازي وخداشناسي را براي همه همراهان وپيروان، بدون كوچكترين ذره اي از ترديدو ابهام در قالبي عرفاني و  انديشه اي هميشه نو؛ بنيان پردازي و متجلي ساختند....

  

در پايان دعا وذكر يارب  يا رب .يا رب . آن حضرت  چنان حاضران را تحت تاثير قرارداده بود. كه صداي گريه مردم صحراي عرفات را پر كرده بود... . تا اينكه  آفتاب غروب كرد . و به سوي مشعر الحرام رفتند...

وآوردهاند: كه  بعد از اين مسير بود كه آقا اباعبدالله امام حسين (ع)؛ طي جوا بيه اي به برادرشان محمد حنفيه، نوشتند: دنيا تغير كرد. واز فضائل   ونيكيها دور شد و روي برگردانيد.تا اينكه از آن گويا؛ ته مانده اي، از زندگي، پست  شده وشبيه به چرا گاهي زيانبا ر؛ بيش نمانده است...      براي من اين گونه است... مثل اينكه  دنيا  وجود نداشته است . و آخرت، همچنا ن باقي است..  .  برگرفته از دعاي  عرفه؛ مفاتيح الجنان شيخ سعيد عباس قمي (رضوان الله تعالي عليه)  *توضيح وتوشيح: عبدالمجيد اورا  با راهنمائي از سيد گرانقدر{ .*.*.*.*.*.*.*.*..*..* ..*..}  : كه تا كنون از ارشادات ايشلن بسياردر دست نوشته ها   بهره برده ام ولي مجاز به ذكر خير نام ايشان نشده ام.




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۵۱ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

گپ يوميه؛ خاطراتي از كنگون قديم (9)

 

-          گپ يوميه؛ خاطراتي از كنگون قديم (9)

-          چشمه ،

-          به كنگون قديم با جاده ي خاكي (راسته) كه ازدس بالي محل مي گذشت، بندرمي گفتن. با توجه به كنار دريا بيدن و كارو بار مردمش، يه آباد ي ساحلي بيد خونه هاي روبه دريا وكي چه ها يي  كه بيشتر از بالاتا دومن، محل ومسير صحرا وا   بيدنه، اهالي، به دريا ميرسيدن نشون مي داد. كه طبيعت هم سي  مردم  نقشه ي جامع مي كشه .گترا يا د شون مياد:  كه حتي روزاي سرد زمسسون بخاطر شكل خاص خونه ها وري به دريا بيدن، جي سي تكيه ديواري  بره افتووي  كم گير مي اومد....- اما  يه جا بيد( هسه) به اسم چشمه كه بيشتر روزا گويا افتوو با ا ونجا قرار داد داشت . وصب ها طلوعش از بالي  كُه"  چشمه بيد واز ري سر كَُه افتوو به انجا انگاراول  سلام مي كرد. و مخصوصا از ري  جاده كه پرانتزبين دوتا پنجه  دس مي نهادي ري پيشونيت، تا افتوو به چشت نگيرت ، او  طرف كه" سيل مي كردي تو دومناي كُه و جي كه تنب وتپه ها مثه اينكه با هم جافت نهاده بيدن. سي جا بگيرن واونجا گويا سينه كُه پاره بيد ويقه اش واز بيد يبن بالا وپائيني تپه ها  توبين اي همه خشكي وخورده سنگ يه منظره سوز مشط وتيتي، كه تو در درتو از دير پيدا بيد. سيش مي گفتن: "چشمه"،

-          دريا با  او عرضه واعتبارش نتونس مردم كنگون از چشمه جدا كنت . سي چه بخاطراي كه كُه وكمر واي دره ها همه خشون چلونده بيدن وخلاصه كرده بيدن تو چشمه-ازطرف راس وچپ بالا دس چشمه دوتا رود خونه ي  فصلي گت  با  هم دس داده بيدن وپشتيبان چشمه، ود س  راستت  ميتوني قنات ها هم ببيني تو ددله كُه و نخل وكنارودرختاي ديگه، همونجا خوش كرده بيدن. كار آ دما ي  زحمتكشي  بيده كه اونجا زندگي مي كردن، باغي در سمت چپ بالا دستي ، توشيب تند با انواع خمه ومور و رطوبت دائمي ونخل هاي دوقلوئي و با فاصله كم درمسير مستقيم قرار دارن (داشت) دومن تر سمت راست ازنقطه اصلي چشمه وحركت اوو با جذول كه موويناي كچيك و زالو توش زنگي مي كردن ، و روش هم پرپروك وپخشه عسل و شيطونك مي رفتن ومي اومدن  و از كنار جذ ول، نخل ها هم انگار جلوت رژه ميرفتن ويه جورائي بترتيب قد  مودب  وبا حوصله از چشمه اوو مي خوردن، تو كمر كش تنب قبله ي چشمه همينجا يه سري ديوار وستون وديوارهاي ساروجي بيد. وقشنگي وطراوت وشا د اووي چشمه بيشتر از همه جاش اينجا چش مي گرفت . سايه مشط  ي كه از دو طرف  كُه وكمر هم با گرفتن گرماي افتوو به لطيفي سايه كمك مي كرد. وبارانداز خوبي بيد سي اوناي كه از بالا خيمه وزخال مي اوردن واز دومن حشينه خشك وموين  ميبردن بالا، چي پونا، هم با بزاشون ظهرا اونجا وقت  اوو، استراحت،  هم ديگه ميدي دن،سي اهل محل هم بخصوص تو زمسسون تفرجگاهي بيد وواچيدن بزباز وترشووووسي بچي ها سنگ  كنارزدن،  يه كمي بالاتردراوردن گم پلوهم رواج داشت. ... وحكايتي ازتپه ي قبله ي، چشمه هم تعريف كنم: دس دومني، زريبه اي بيد. كه با خار وكلنگه وكنده درختا حصاركشي شده  بيد وكم وبيش سوزي و چياي ايطوري مي كاشتن، با دس به دس شدن چشمه داري حال وروز چشمه هم زرد وسبز وابيد. بستگي داشت ؟  يه عاموئي علاوه بردومن كه كشت كار داشت  رفته بيد دس با لي كه معمول نبيد و گذر او نبيد؟! وروزا مشغول بيل ومنتيل بيد يكي از وقتاي كه تو خين خوش گرفتار بيد، عاموئي از دومن با ش، سلام كرد وگفت: نه خسه ؟  اونجا  چه خرابيني ميكني؟  عا مو(1)بيلش نگه داشت ودسي نهاد ري قد بند لكي ش... وگفت اگه خدا بخواد. مي خام اينجا يه كمي پياز و پرگو شامي بكارم ... عامو(2): خدا عقلي سي بچ هات بدت ؟ اي دومن اوو عاجزي تو كرزا ميرت ؟-

-           عامو (1): گفتم اينجا زمين نوي ان، آبادش  مي كنم، گلش مرخ دارن؟ وبعد، هنر،  اي ين كه مو اوو بيارم اينجا وكار كنم  دومن كه خوش خوشي  اوو ميرت . ..-

-           عامو (2): هم دو رس  مي گي ؟ حلا دس ت ، كپپه نزنت ؟

-          عامو(1): دسي كه كار كرده كپپه نمي زنه دسي كه  كار كم كنت، چشه بيل وابوت كپپه مي زنه ...

خلاصه اوو  چشمه با جذول زمونه رو بيد و نسل اندر نسل مثه اي اوو جذ وول  اومدن تو چشمه رفتن ولي خورده  سنگاي تو جدول موندن شاهده ماجراها وبچه هاي كه با تير كمون، تمرين هدف زني مي كردن،   وگپ وحرفا وصداي زنگ تو خره پازناي گله وچاله هاي سرد و چلوس اي نيم سخته و  سنگاي ديد زده، از پخت وپز در جمعه ها وايام نوروز وسيزده بدر و زنگ كل كل ها ي، دي دوماد اي كه  قديما گاهي اونجا سر اوو مي بردن،  اي روزگار واي دنيا سي قديميايي  كه هنو افتوو اول صب، بالي چشمه مي جورند ويعني هررو از نو.... مرورخاطرها وگذر حادثه ها وسي جوونا اميد وآرزوهاي دير دراز و  درسي از ا و  طبعيت زيبا وقشنگ كه همه دره ها مي رسن به  درياي وصل وابيده، به اقيانوس يكي وي بن، همه قطره اي  از جنس اوو....

 

- برگردان لغات محلي : 1- دس بالي : دست بالائي 2-بِره  آفتووي :آفتاب گير3-هسه: هست 4- صب : صبح 5-كُه: كوه 6-پرانتزبين دو پنجه دس: سايه بر چشم با موازي قرار دادن انگشتآ ن سبابه واشاره روي پيشاني 6- تنب : تپه وبلندي نسبي به سطح اطراف درمحدوده چشم انداز جغرافيائي يك منطقه 7-جافت : مسابقه/ رقابت 8- جذول: جدول/ كانال آب 9- دومن : پائين تر10- پخشه : زنبور/ حشره ي كذائي 11- زخال: زغال 12- خيزم : هيزم 13-  مشت : متراكم /14 – تيت : خالص 15- كرزا: كرت 16- ترشوو / بزباز /گم پلو: ازبوته ها  وعلفهاي كوهي   17-خار/ كلنگه / كنده : تيغ / شاخه / تنه درخت 18-سنگاي ديد زده/ چلوس : سنگهاي اجاق/ هيزم نيم سوخته 19-اوو: آب20- كپپه: تاول

 

                                                      عبدالمجيد اورا




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۵۰ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

بازتاب رهنمود هاي اخير مقام معظم رهبري در رسانه هاي عرب زبان

بازتاب رهنمود هاي اخير مقام معظم رهبري در رسانه هاي عرب زبان: -

موسسه مطالعات و تحقيقات عربي (العربيه)
..  به دنبال  نوسانات نرخ ارز و گراني بسياري از اقلام مصرفي،  رهبر  دولت ايران  ايت الله علي خامنه اي، در طول سخنراني خود را در 10 اكتبر، بحران  را مها ر كرد. درحاليكه ورود يك بحران به درون قدرت حاكمه ايران در پيش بيني ها  آ مده بود... اما رهبر ايران  كه تظاهرات را به عنوان "وضعيت استثنايي ,  و هوشيارانه ناميد.  به تفسير غرب  در برداشت غلط از اين اتفاق حمله  كرد و به غرب  لقب   احمقانه  در شناخت مردم ايران داد." اما از سوي ديگر، وي  با تكيه بر استراتژي  مقاومت   عملا خارج ازحد تصور پس از سخنراني خود در هفته گذشته موفق به جلوگيري از وقوع مجدد تظاهرات توده شد…

المنا ر وساير منابع خبري  عرب زبان ( العالم/الاتجاه/ الميادين/الفرات/ البلادي/ المسار / و.توپ نيوز/شبكه امل و...)گوشه هايي از بيانات مهم مقام معظم رهبري  را پيرامون  شرايط فعلي ايران ومنطقه گزارش كردند...            :


امام خامنه اي  تاكيد كرد  كه مردم ايران توطئه دشمنان را  خنثي مي كنند.




امام سيد علي خامنه اي گفت، كه مهم ترين شاخص هاي پيشرفت  مردم ايران، اعتماد به نفس،است . كه به طور عمده از ارزشهاي اسلامي است.

او امام خامنه اي، كه صحبت امروز در مردم از شهر Asfraan استان خراسان شمالي، گفت: صدها شبكه ي خبري خارجي باكار شبانه و روزي ، براي  كاشتن بذر نااميدي در دل مردم ايران تلاش مي كنند.(:كه موفق نخواهند بود)
وي كه انرژي عظيم مردم ايران به  قله ي پيشرفت و رفاه براي تبديل شدن به عنوان الگو  در جهان مثال زدني ناميد. و امام خامنه اي با اشاره به تلاش دشمنان به تضعيف استقامت مردم ايران و خنثي كردن روحيه ملت  را،  تاكيد بر نياز به برنامه ريزي  در تلاش  مضاعف  ومقابله جدي  دراين دوره  زود گذر ديده   است.
خامنه اي با اشاره به پخش برنامه هاي تبليغاتي غرب lافراد جوان را از رسيدن به ارزش مورد نظر اخلاقي، گفت كه اين دارو است يكي از مكانيسم هاي كه توسط  با ندهاي متنوع ومتعدد به جلوگيري از حركت جوانان در ايران و در جوانان مورد استفاده قرار گيرد.  پديده اعتياد است.
رهبر معظم انقلاب تاكيد كرد كه مردم ايران داراي پويايي زيادي براي رسيدن به قله پيشرفت  نشان مي دهند .كه اين  نشاط پويا  انگيزه دهنده، به مقامات اين كشور براي مقابله با چالش هاي بين المللي است.




امام خامنه اي: مردم ايران؛ آمادگي مقابله با هر گونه تجاوز را دارند....




ا مام خامنه ي: دشمنان در جنگ اقتصادي عليه ملت ايران شكست خواهند خورد.".

وهمچنين امام خامنه اي خلال سخنراني شان كه در ميان تجمع گسترده اي از اهالي شهر بجنورد مركز خراسان  شمالي در شمال شرق ايران فرمودند:دشمنان ايران سالهاست كه تحريمومحاصره اقتصادي عليه ملت ايران را اعمال مي كنند ولي امروزه اين جريان را با دروغ وبا حجم رسانه اي انبوه كه متاسفانه برخي در داخل هم با انها هم صدا شده اند به برنامه فعاليتهاي هسته اي مرتبط كرده انذ.وما بايد هوشياريمان را حفظ كنيم . در اين ميان تلاشهاي جدي بين مسئولان جهت غلبه بر مشكلات وجود دارد.با توجه به اينكه ملت ايران با تكيه بر بيداري وپايداري خود مانند همه جريانها ومشكلات گذشته از انها عبور خواهدكرد...ومطمئنباشيم كه تحولات اخير منطقه به  نفع واشنطن وتل آويو نخواهد بود......



امام سيد علي خامنه اي، گفت: مردم ايران طرفدار تعدي  نيست، اما مقابله گر جدي، با هر گونه تجاوز است.  ايشان  افزودند. عاملي كه  تنها كه منجر به تضعيف قدرت انگيزه سلطه گران واستكبار به جنگ  افروزي يا ازبين بردن اين انگيزه در بين دشمنان است. اراده دفا ع عمومي مردم و آمادگي رزمي نيروهاي مسلح است.

امام خامنه اي ادامه داد: "احساس آمادگي عمومي مردم ايران، به ويژه افراد جوان، در حال حاضر، بيش از هر زمان ديگر، به عنوان نيروهاي مسلح تمايل بيشتري و قدرت و صلابتشان  از گذشته  بيشتراست.".
در طول مراسم، رژه نيروهاي نظامي و نيروهاي پليس و بسيج، در استان خراسان شمالي، ايشان گفت كه ذكر خدا و روحيه كه آنها عوامل اصلي به منظور افزايش قابليت هاي بازدارندگي نيروهاي مسلح است. او اضافه  كرد. كه پيروزي نيروهاي اسلام در 8 سال دفاع مقدس و شكست ارتش  صهيونيستي و  در 33 روز جنگ در لبنان و 22 روز در غزه بر همين اصول استوار بوده  است. واينها از بهترين درسها براي اثر روحيه  بخشي درافزايش توانايي دفاعي  است.
ايشان تاكيد كرد كه مردم ايران در مواجهه با دشمنان بيش از هر زمان ديگري احساس قدرت مي كنند. و اين احساس را بر روي حقايق خلل ناپذير استوار شده است و اين آمادگي جازه نمي دهد دشمنان به تجاوز عليه جمهوري اسلامي ايران فكر  كنند.
در ابتداي اين مراسم :  فرمانده  سپاه پاسداران انقلاب اسلامي  ژنرال محمد علي جعفري به ظرفيت نيروهاي مسلح و خصوصا پاسداران سپاه، گفت كه سپاه پاسداران انقلاب در برابر تهديدات مراقبت  و نظا رت  دائمي دارد، و به طور گسترده در دفاع همه جانبه در حال افزايش مداوم توان دفاعي،  و بازدارندگي از طريق نيروهاي زميني  نيروهاي   ويژه مشغول به بازده افزائي و افزايش دامنه و توانايي دفاع موشكي وهوائي و دريائي، و آنها را به سطح بازدارندگي موثر و استراتژيك ارتقاء داده است...





امام خامنه اي: دشمنان در جنگ اقتصادي خود، عليه ايران شكست  خواهند خورد.




امام خامنه اي گفت: در. وي افزود كه مردم ايران امروز چشم انداز و برنامه ريزي براي آينده را فراهم  كرد ه ا ندو به  عزم راسخ و حضور فعال در عرصه علم و فن آوري  حاصل  شده است.

تاكيد كرد كه اولين گام براي هر جنبش، نياز به آگاهي از خطرات و چالش با دادن نيست تا اراده. "شناخت نقاط ضعف و قابليت ارزيابي در پيشرفت ما تشخيص اصلي ،  به منظور غلبه بر چالش ها است."
امام خامنه اي گفت كه اين كشور تمام دشمنان را با عزم راسخ و اراده  نه نااميدي ، دشمنان را مغلوب كرده است. ايشان گفت: " اهداف مختصر از مردم ايران و شناخته شده در يك جمله نهفته است كه در" پيشرفت "و ما مي دانيم كه مفهوم پيشرفت در آموزه هاي شريعت اسلامي كاملا متفاوت از آن چيزي است كه توسط غرب  اعمال شده  است.





 امام خامنه اي : مردم ايران هرگز تسليم به فشار تحميلي نخواهند شد.


  امام سيد علي خامنه اي، گفتند: مردم ايران هرگز تسليم به فشار تحميلي  نخواهند شد.  امام خامنه اي در ديدار با جمعيت جوان نخبگان علمي ايران، گفت كه مردم ايران  قوي تر از هر زمان ديگري ،سر افراز از اين مرحله خواهند گذشت. و ملت  ما در مرحله فعلي اكنون با فشار سياسي و نظامي و امنيتي  بيش از هر زمان ديگري در گذشته مواجه شده است.
علي  رغم دشمني و تحريم هاي مستكبران عليه مردم ايران ، روشن است. كه مردم موقعيت مستقل خود رادر مقابل  نظام سلطه  حفظ كرده است. و تسليم نخواهد شد.  واين را بارها ديده  ايم. امام خامنه اي، گفتند:  مردم ايران با تكيه بر منابع طبيعي و انرژي هاي انساني خود، از اين شرايط سخت و خشن گذشته و به پيشرفت ورفاه  خواهند رسيد. .




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۹ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

پرواز بهباد ايراني با مديريت حزب الله بر فراز رژيم اشغالي (اسرائيل)

بنام خدا

عمليات ايوب

پرواز بهباد ايراني با مديريت حزب الله بر فراز رژيم اشغالي (اسرائيل)

در مورخه 20/7/91 بعد از نطق تلويزيوني سيد حسن نصرالله، شبكه المنار با ترتيب مصاحبه ي تلويزيوني با سرهنگ بازنشسته الياس فرحات كارشناس نظامي از ارتش لبنان در خصوص ابعاد و اهداف عمليات شناسايي «ايوب» موارد فني آن را بررسي كردند.

مجري: جناب سرهنگ در خصوص اين عمليات خاص كه نوعاً به صورت ويژه براي اولين بار سيد حسن نصرالله از جزئيات آن صحبت كرد براي ما و بينندگان بيشترتوضيح دهيد؟

سرهنگ الياس فرحات: اول بايد بگويم كه يك كار فوق العاده سيد حسن انجام داده بود .كه درباره ي آن اكنون صحبت كرد و از نظر نظامي مسئوليت به پرواز درآوردن و انجام عمليات را شجاعانه پذيرفت به خصوص در برابر دشمني كه از نظر فني ، نظامي بسيار آماده و مسلح است و از سوي آمريكا مقتدرترين كشور نظامي جهان حمايت مي شود. و ايشان گفتند كه ا ين اولين بار نبوده و آخرين بار نيز نخواهد بود و اسرائيل از حوزه پرواز اين گونه هواپيماهاي مقاومت در امان نخواهد بود. .و از نظر برد پروازي كه 300 كيلومتر راه  را پيموده است و با كنترل دقيق و تعريف مأموريت پروازي بدون اين كه وابستگي به هيچ ماهواره ي نظامي طبق روال متعارف داشته  با شد. همانگونه كه هواپيماي   نوع اسرائيلي و آمريكايي آن بدون جهت دهي ماهواره اي اين گونه پروازي را نمي توانند به سادگي انجام دهند. در داخل اسرائيل 75 كيلومتر دايره نفوذ داشته است و به 40 كيلومتري تأسيسات اتمي دايمونا نزديك شده است فقط 30 دقيقه زمان نياز داشته است تا به آنجا برسد و اين نشان مي دهد كه هواپيما با سرعت آرامي در حال سير و انجام عمليات بوده است .و اين به  ميزان سرعت(25 تا 30 متردر ثانيه) از نظر فني نظامي بسيار پيچيده و هوشمندانه تنظيم شده است و خارج از تير رس موشك هاي ضد هوايي و رصد رادارهاي شبكه اي كه به قولاً به نوان زره غير قابل نفوذ مشهور بوده اند عبور كرده است و مشخص گرديد كه ضد هوايي اسرائيل مخصوصاً براي خنثي سازي موشك هاي احتمالي از سوي ايران ، سوريه يا لبنان آرايش داده شده اند و در اين مورد پيش بيني نداشته اند و هواپيماي بدون خلبان با موشك هاي هوا به هواي نيروي هوايي اسرائيل سرنگون شده است.

مجري: رسانه هاي دشمن اعلام كردند كه ما خود فرصت داده ايم تا اين اين هواپيما در آسمان اسرائيل جولان دهد و سپس در منطقه ايي غير مسكوني آن را سرنگون كنيم، آيا اين حرف مي تواند درست باشد درحالي كه هواپيما حدود 70 كيلومتر را در مرز آبي مي گذرانده است؟

سرهنگ الياس فرحات: كاملاً اين حرف نادرست است چون طبق استانداردهاي دفاع هوايي نظامي به مديران رادارها ابلاغ شده كه حدود 20 دقيقه جهت شناسايي دقيق و تعيين هويت شي پرنده از جهت تفريحي بودن يا غير نظامي يا آموزشي بودن وقت در نظر بگيرند، در حالي كه معيار تشخيص وضعيت در نزد اسرائيلي ها تا كنون ركورد 10 دقيقه بوده است ضمن اينكه اطلاعات اسرائيل تشنه ي دستيابي به سرعت استحصال اطلاعات نظامي است در صورت صادق بودن آنها در اولين فرصت شناسايي نسبت به سرنگوني آن اقدام مي كردند و مشخصاً اينكه جنس فلز اين هواپيما بسيار پيشرفته و شبيه به جنس به كار برده شده در هواپيماي «استلف» معروف به شبح آمريكايي است كه امواج فرستاده شده از سوي رادار را منعكس نمي كند و جذب كرده ا ست.همين باعث رادار گريزي اين هواپيما بوده است.

مجري: بحث اصلي ، حول قضيه زير سوال رفتن نفوذ ناپذيري شبكه دفاع هوايي و توانايي اطلاعات اسرائيل بوده است كه سوال مطرح، پهناي پرواز اين هواپيما در فضاي اسرائيل ايجاد كرده است؟

سرهنگ الياس فرحات: توجه داشته باشيد كه اين هواپيما علاوه بر ساير دستاوردها، به صورت آني اطلاعات را به مديريت مراقبت ارسال كرده است و تا زمان سقوط كليه اطلاعات لازمه را به مقر اصلي گزارش كرده است و از مسير 75 كيلومتري (در طول 3 ساعت) پرواز كليه ذخاير اطلاعاتي در نزد پرواز دهنده موجود است كه همه ي پايگاه ها و محل استقرار رادارها و جنگ افزارهاي استراتژيك اسرائيل را رصد كرده است و اين از نظر نظامي ،ارزش فوق العاده اي براي مقاومت ايجاد كرده است. و اين در مرتبه اول از جهت به چالش كشيدن ميزان هوشياري اسرائيل و تمهيد مقدمات براي مأموريت هاي بعدي بسيار با اهميت مي باشد.

مجري: جناب سرهنگ به نظر شما اسرائيل در مقابل اين قضيه چه عكس العملي خواهد داشت؟

سرهنگ الياس فرحات: اول اينكه تا كنون در مراحل اوليه، پرواز هواپيماهاي بدون خلبان  زيادي در آسمان لبنان ظرف ديشب و امروزشركت داشته اند و به صورت عجولانه موشك هاي ضد هوايي بر فراز كوه هاي كَرمل مشرف بر شهر حيفاء و همچنين نگراني و وحشت اسرائيلي ها از چگونگي عبور اين هواپيماها كه ممكن است .تعداد زيادي از آن ها در اختيار حزب الله باشد و همچنين آنها بسيار نگرانند چون اين هواپيماي پيشرفته قابليت حمل مهمات و موشك را دارد كه در هدف زني آن قدر دقيق است كه ساختمان ها و تآسيسات مهم را به سرعت شناسايي كرده و مورد انهدام قرار مي دهد و اسرائيلي ها وحشت زده مي دانند كه نمونه ي اين هواپيما در يمن «عمرالعولقي» رهبر القاعده را هدف قرار داد و اين باعث شده است كه محاسبات و معادلات استرات‍ي نظامي اسرائيلي ها به هم بريزد...

تهيه وترجمه : عبد ا لمجيد  اورا - كنگان




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۸ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

توصيه‌هاي رهبر انقلاب به طلاب و فضلاي حوزه‌هاي علميه در ديدار روحانيون استان خراسان شمالي؛

توصيه‌هاي رهبر انقلاب به طلاب و فضلاي حوزه‌هاي علميه در ديدار روحانيون استان خراسان شمالي؛
 
لزوم تلاش علمي مضاعف و مجهز شدن به معارف عميق ديني/ آشنايي با انديشه هاي نو و ارتباط مستمر با نسل جوان (۱۳۹۱/۰۷/۱۹ - ۲۱:۳۲)
حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي امشب(چهارشنبه) در ديدار علماء، فضلا، روحانيون و طلاب استان خراسان شمالي، با اشاره به تفكيك ناپذيري روحانيت از نظام اسلامي و فرصت عظيمي كه پيروزي انقلاب اسلامي در اختيار روحانيت، براي گسترش معارف ديني قرار داده است، تأكيد كردند: روحانيت و حوزه هاي علميه بايد با تلاش علمي مضاعف و مجهز شدن به معارف عميق ديني و آشنايي با انديشه هاي نو و ارتباط مستمر با نسل جوان بويژه دانشجويان، در جهت خدمت به نظام اسلامي و تقويت آن حركت كنند.
حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به مخاطبان گسترده و ميليوني ِروحانيون بواسطه تشكيل نظام اسلامي، افزودند: روحانيت و حوزه هاي علميه سربازان اين نظام هستند و هيچ گاه نميتوانند خود را جدا از نظام اسلامي تصور كنند.
ايشان هرگونه تفكري را كه روحانيت را جداي از نظام اسلامي بداند، سكولاريسم خواندند و تأكيد كردند: حوزه هاي علميه نمي توانند سكولار و نسبت به نظام اسلامي بي تفاوت باشند.
رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به فتواي مراجع محترم تقليد مبني بر حرام قطعي بودن تضعيف نظام، خاطر نشان كردند: در حاليكه سياست سرويس هاي امنيتي دشمنان نظام اسلامي اعم از امريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي، القاء وجود فاصله ميان روحانيت و نظام است، هيچ روحاني نميتواند خود را جداي از نظام اسلامي بداند.
حضرت آيت الله خامنه اي نظام اسلامي را نيز مرتبط با روحانيت دانستند و افزودند: بدون حضور روحانيت، انقلاب اسلامي، هيچ گاه به پيروزي نمي رسيد زيرا روشنفكران و گروهها و احزاب غير اسلامي، توانايي و نفوذ و مقبوليت روحانيت را در سطح كشور نداشتند.
ايشان با اشاره به وظايف سنگين روحانيت در شرايط كنوني، پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) را اسوه روحانيت دانستند و خاطر نشان كردند: امروز نيز همانند شرايط جنگ احزاب در دوران پيامبر(ص)، همه دشمنان ملت ايران در سطح بين المللي و منطقه اي، دست به دست يكديگر داده اند، تا ايستادگي و عزم راسخ اين ملت را بشكنند اما همانگونه كه در آن جنگ، مومنان به خود ترس و ترديد راه ندادند، ملت ايران هم با تلاش براي افزايش قدرت و توانايي هاي خود، در مقابل فشارها ايستاده است.
رهبر انقلاب اسلامي افزودند: در جنگ احزاب عده اي منافق و سست ايمان، مومنان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدادند كه چرا كوتاه نمي آييد و سياست خود را عوض نمي كنيد اما ياران واقعي پيامبر(ص) در پاسخ به آنها مي گفتند: ما از اين فشارها تعجب نمي كنيم و نمي هراسيم و به راه خود ادامه خواهيم داد.
حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: فشارها تا زمانيكه در مقابل خواسته دشمنان سر تعظيم فرود آورده نشود، ادامه خواهد داشت و تنها راه تأثير نپذيرفتن از اين فشارها ، قدرتمند شدن در ابعاد مختلف است.
ايشان مصداق قدرتمند شدن روحانيت را، درس خواندن عالمانه و تعمق در معارف ديني با نيت رسيدن به مدارج برجسته علمي دانستند و خاطر نشان كردند: روحانيت در كنار كسب علم بايد همواره مقيد به تديّن، تهذيب اخلاقي، فرائض و نوافل، و تلاوت قرآن باشد.
رهبر انقلاب اسلامي ارتباط صميمي و با روي خوش، با جوانان و پاسخگويي به سوالات و نيازهاي فكري آنان را يكي از وظايف مهم روحانيون برشمردند و افزودند: لازم است روحانيون و ائمه جماعات، كانون هاي فرهنگي مساجد را با همكاري بسيج رونق بخشند و ضمن حضور تأثيرگذار در مساجد و نمازهاي جماعت، معارف ديني و مناقب اهل بيت عليهم السّلام را براي مردم بيان كنند.
حضرت آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به استعداد خيز بودن استان خراسان شمالي و يادآوري جايگاه برخي علماي برجسته اين منطقه، خاطرنشان كردند: خراسان شمالي با چنين جايگاهي زمينه تأسيس يك حوزه ي علميه ي كامل و داراي سطوح عالي را دارد.
ايشان علما و فضلاي سراسر كشور بويژه خراسان شمالي را به هجرت از حوزه هاي علميه قم و خراسان و شهرهاي بزرگ، به مناطق خود توصيه كردند و افزودند: تنها راه ارتقاء كمّي و كيفي حوزه هاي علميه كشور طرح هجرت است كه بايد بصورت عملي اجرا شود.
در ابتداي اين ديدار آيت الله مهمان نواز نماينده استان خراسان شمالي در مجلس خبرگان به رهبر انقلاب اسلامي خير مقدم گفت.
حجت الاسلام و المسلمين فرجام مدير اجرايي حوزه علميه خراسان نيز گزارشي از وضعيت علمي و آموزشي حوزه هاي علميه خراسان از جمله خراسان شمالي ارائه كرد.
در اين ديدار همچنين حجت الاسلام و المسلمين يعقوبي امام جمعه بجنورد ضمن بيان مطالبي در خصوص حوزه هاي علميه خراسان شمالي، پيشنهاد تأسيس حوزه علميه جامع در بجنورد را ارائه كرد.


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۷ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

در شكايت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پيغمبر اكرم

شمارهٔ ۱۷۶ - در شكايت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پيغمبر اكرم

 
خاقاني
 

صبح‌دم چون كله بندد آه دود آساي من

چون شفق در خون نشيند چشم شب پيماي من

مجلس غم ساخته است و من چو بيد سوخته

تا به من راوق كند مژگان مي پالاي من

رنگ و بازيچه است كار گنبد نارنگ رنگ

چند جوشم كز بروتم نگذرد صفراي من

تير باران سحر دارم سپر چون نفكند

اين كهن گرگ خشن باراني از غوغاي من

اين خماهن گون كه چون ريم آهنم پالود و سوخت

شد سكاهن پوشش از دود دل درواي من

مار ديدي در گيا پيچان؟ كنون در غار غم

مار بين پيچيده بر ساق گيا آساي من

اژدها بين حلقه گشته خفته زير دامنم

ز آن نجنبم ترسم آگه گردد اژدرهاي من

تا نترسند اين دو طفل هندو اندر مهد چشم

زير دامن پوشم اژدرهاي جان فرساي من

دست آهنگر مرا در ما ضحاكي كشيد

گنج افريدون چه سود اندر دل داناي من

آتشين آب از خوي خونين برانم تا به كعب

كاسيا سنگي است بر پاي زمين پيمان من

جيب من بر صدرهٔ خارا عتابي شد ز اشك

كوه خارا زير عطف دامن خاراي من

روي خاك آلود من چون كاه بر ديوار حبس

از رخم كهگل كند اشك زمين انداي من

چون كنار شمع بيني ساق من دندانه‌دار

ساق من خائيد گوئي بند دندان خاي من

قطب‌وارم بر سر يك نقطه دارد چار ميخ

اين دو مريخ ذنب فعل زحل سيماي من

تا كه لرزان ساق من بر آهنين كرسي نشست

مي‌بلرزد ساق عرض از آه صور آواي من

بوسه خواهم داد ويحك بند پندآموز را

لاجرم زين بندچنبروار شد بالاي من

در سيه كاري چو شب روي سپيد آرم چو صبح

پس سپيد آيد سيه‌خانه به شب ماواي من

پشت بر ديوار زندان، روي بر بام فلك

چون فلك شد پرشكوفه نرگس بيناي من

محنت و من روي در روي آمده چون جوز مغز

فندق آسا بسته روزن سقف محنت زاي من

غصهٔ هر روز و يارب يارب هر نيم شب

تا چه خواهد كرد يارب يارب شب‌هاي من

هست چون صبح آشكارا كاين صباحي چند را

بيم صبح رستخيز است از شب يلداي من

منجنيق صد حصار است آه من غافل چراست

شمع‌سان زين منجنيق از صدمت نكباي من

روزه كردم نذر چون مريم كه هم مريم صفاست

خاطر روح القدس پيوند عيسي زاي من

نيست بر من روزه در بيماري دل زان مرا

روزه باطل مي‌كند اشك دهان آلاي من

اشك چشمم در دهان افتد گه افطار از آنك

جز كه آب گرم چيزي نگذرد از ناي من

پاي من گوئي به درد كج روي ماخوذ بود

پاي را اين دردسر بود از سر سوداي من

ز آنكه داغ آهنين آخر دواي دردهاست

ز آتشين آه من آهن داغ شد بر پاي من

ني كه يك آه مرا هم صد موكل بر سر است

ورنه چرخستي مشبك ز آه پهلو ساي من

روي ديلم ديدم از غم موي زوبين شد مرا

همچو موي ديلم اندر هم شكست اعضاي من

چون ربابم كاسه خشك است و خزينه خالي است

پس طنابم در گلو افكنده‌اند اعداي من

اي عفي‌الله خواجگاني كز سر صفراي جاه

خوانده‌اند امروز انار الله بر خضراي من

هر زني هندو كه او را دانه بر دست افكنم

دانه زن پيدا نبيند خرمن سوداي من

چون زر و گل به دست الا كه خار پاي عقل

صيد خاري كي شود عقل سخن پيراي من

زر دو حرف افتاد و باهم هر دو را پيوند ني

پس كجا پيوند سازد با دل يكتاي من

سامري سيرم نه موسي سيرت ار تا زنده‌ام

در سم گوساله آلايد يد بيضاي من

در تموزم برگ بيدي نه ولبي از روي قدر

باد زن شد شاخ طوبي از پي گرماي من

برگ خرمايم كه از من باد زن سازند خلق

باد سردم در لب است و ريز ريز اجزاي من

نافهٔ مشكم كه گر بندم كني در صدحصار

سوي جان پرواز جويد طيب جان افزاي من

نافه را كيمخت رنگين سرزنش‌ها كرد و گفت

نيك بدرنگي، نداري صورت زيباي من

نافه گفتش يافه كم گو كايت معني مراست

و اينك اينك حجت گويا دم بوياي من

آينه رنگي كه پيداي تو از پنهان به است

كيميا فعلم كه پنهانم به از پيداي من

كعبه‌وارم مقتداي سبز پوشان فلك

كز وطاي عيسي آيد شقهٔ ديباي من

در ممزج باشم و ممزوج كوثر خاطرم

در معرج غلطم و معراج رضوان جاي من

چون گل رعناست شخصم كز پي كشتن زيد

در شهيدي شاهدي دارد گل رعناي من

چند بيغاره كه در بيغولهٔ عاري شدي

اي پي غولان گرفته دوري از صحراي من

آبنوسم در بن دريا نشينم با صدف

خس نيم تا بر سر آيم كف بود همتاي من

جان فشانم، عقل پاشم، فيض رانم، دل دهم

طبع عالم كيست تا گردد عمل فرماي من

علوي و روحاني و غيبي و قدسي زاده‌ام

كي بود دربند استطقسات استقصاي من

دايهٔ من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود

آخشيجان امهات و علويان آباي من

چو دو پستان طبيعت را به صبر آلود عقل

در دبستان طريقت شد دل والاي من

وز دگر سو چون خليل الله دروگر زاده‌ام

بود خواهر گير عيسي مادر ترساي من

چشمهٔ صلب پدر چون شد به كاريز رحم

زان مبارك چشمه زاد اين گوهرين درياي من

پردهٔ فقرم مشيمه دست لطفم قابله

خاك شروان مولد و دار الادب منشاي من

ز ابتدا سر مامك غفلت نبازيدم چو طفل

زانكه هم مامك رقيبم و هم ماماي من

بختي مستم نخورده پخته و خام شما

كز شما خامان نه اكنون است استغناي من

حيض بر حور و جنابت بر ملايك بسته‌ام

گر ز خون دختران رز بود صهباي من

ور خورم مي هم مرا شايد كه از دهقان خلد

دي رسيد از دست امروز اجري فرداي من

در بهشتم مي‌خورم طلق حلال ايراكه روح

خاك مي‌شد تا پذيرد جرعهٔ حمراي من

بوسه بر سنگ سياه و مصحف روشن دهم

گرچه چون كوثر همه تن لب شود اجزاي من

مالك الملك سخن خاقانيم كز گنج نطق

دخل صد خاقان بود يك نكتهٔ غراي من

دست من جوزا و كلكم حوت و معني سنبله

سنبله زايد ز حوت از جنبش جوزاي من

گرچه از زن سيرتان كارم چو خنثي مشكل است

حامله است از جان مردان خاطر عذراي من

گر به هفت اقليم كس دانم كه گويد زين دو بيت

كافرم دار القمامه مسجد اقصاي من

از مصاف بولهب فعلان نپيچانم عنان

چون ركاب مصطفي شد ملجا و منجاي من

قاسم رحمت ابوالقاسم رسول الله كه هست

در ولاي او خديو عقل و جان مولاي من




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۶ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

گپ يوميه:خاطراتي از كنگون قديم (8)

گپ يوميه:خاطراتي از كنگون قديم (8)

هد اگ؛ "هد گ "

 روزاي كه دريا، پر، خالي ويبيد وگاهي بو سهكي نفسش ازخور گز بلبل ،  تا خور عبدالسلام تا باغ شيش سي خيلي ها قاصد بيد. كه اوو عوض ا بيده و موج وكف با حركت خشون نشون ميدادن كه از سكون وكم تحركي بدشون مياد وپاكي دريا با غوغي موجش تو طاقچه ي خونه هاي محل و   با لالايي خوندن  دياي قديم سي طفل ها ي  آنروزا قاطي  ويبيد ومي پيچيد  سي اوناي  كه مرداي امروز هسن، تو محتك وكروپيچ، خواب ناز ميرفتن،  لالايي ديا براي طفل ها  از دگايگ خوآور تر بيد. سي چه كه تو لالايي ديا به بچه ها درس تلاش وزحمت ميدادن وشفارش ميكردن كه رفتن به مكتب وخوندن درس اميد آرزوي اونا هس، كه بايد براورده ويبيد. وبچه گتر هم لب دريا محل بازي شون بيد. وقتي موج جلو مي اومد عقب مي رفت ري او لمراي مرطوب كه راه مي رفتن جي پاشون مي موندتا موج بعدي اما از و اثر پاها فقط خاطراتي بيشتر نمونده، يكي از مشغولياتي كه بچه  ها داشتن، هد گ بيد، با خيط ومكسرگاهي هم با مشخله ومكنار و آرد. وبيشتر موينايي كه اي طوري ميگرفتن، مي بردن خونه  وتو توه ه نوني مي برشندن وبا خرما مي خوردن كه چه بامزه بيد و مقووي. ومحل صيد  تو گوودي بيد... و سي قلاب طي اسكلي آهني وپله ي آهنيش كه ماشوه ها  ريش، مي بسن، ويا ري اسكلي سنگي سي جي هداگ روزاي كه نببر بيد با هم كلنجار بيدن، اوزاره هداگ با خيطي چند متري، بلط يا مهره يا يه سنگ سي لاخ وچند تا قلاب تو قوطي چبريتي وبعضي هم شباط سي شب درس مي كردن، سي هدگ با جالبوت وسايل بيشتري مي بردن ومنتب باشون بيد. چند تي هم با بوچ تو كيسه نيلوني يا با بند يه چي در حد جليقه  شنو سي هدا گ  درس ميكردن، ئيم يا (هيم) از كرم ودوچ وبلبوح و د مبل هايو وخمير و نغر وكمچه تا گوشت بعضي موينا مثه، چلغ لغ ،  حشينه و چش برو .وپشت سوزو و.... كرم  لب دريا گاهي وقتا كه عامله مي كشيدن يا بين پر خالي او، با نصف حشينه وسوت زدن و پيدا وابيدن كرم  از جيي كه موج عقب ميرفت كرم از سوراخي بيرون مي زد سي حشينه بخوره ومي گرفتنش وتو قوطي،... دو چ وبلبوح ودومبل هايو ايناهم تا دلت بخوات زير سنگهاي لب در يا البته با مراسم خاص.  وبچه ها بيشتر از سر سرگرمي وبازي سي هداگ مير فتن وكنار او تو دريا شنو ميكردن، ستاره وسيني ازي چيا هم جمع ميكردن ، ومعمولا مويناي كه مي گرفتن با شباط : شبشبو/ بياه / ودنور واسلاس بيد. وكم بيش مويناي : زمين كن ، اگل، ارازي، شعري، با قلاب وخيط ميگرفتن،يه برنامه خاصي هم سي گرفتن موين داشتن،مثلا : تا موين نبر مي زد  ري خيط شب ميزدن، بلكه وي مشتن تا موين فلاب ببرت وبعد ميزدن ريش تا اساسي موين قلاب غيط داده باشت.     وسر سنگ وجاي خوب سي هدا گ هم اسم سي خوشون داشت. تو يكي از اوزوزا كه نببر خوب بيد، حموود كه ري حساب سابقه  ونرگديش ري سنگ پهني، هميشه مي رفت واونجا مي نشس، چن تا بچي ديگه هم اي ور و اوبر و ايساده بيدن.... او روزكو هم رفت اونجا وشروع كرد خيط انداختن و هبيث هم نببربيد. عبود كه خيلي هم خوش نيت بيد ومعمولا بدردش  مي خورد...  حموود هم خوش نداشت كه كسي غير خوش كارش روو باشه، اومد گفت حالا خيططت شيير ويبوت ، هي كوود كردي؟  يه كمي  هم  وال تا مو هم اينجا هدگ كنم. ...  رما دد بستن. تو گوش حموود نرفت كه نرفت، عبود نشست وسي ري دس حموود سي مي كرد. وبعد يه مرتبه به حمود گفت فهميدي بوام  اينا ديشو از گطر رسيدن ؟ حمود با بن كنگش يه كمانچه اي زيردماغش كشيد وگفت ها ع راس ميگي چه اورده؟ عبود گفت هيچ يه دلي حلوا مسقطي يه كمي هم ؟سم  سبال . ..  والي يه كمي جات هداگ كنم. افرين ؟ و.. حموود گفت : بيو بووا  مو از كي سيت ميگم بيو،  بيو هداگ كن  مو وتو ازي حرفا نداريم.. بيو وعبوود جي حموود ري سنگ  نشست وكلي كيفش كوك آبيد ...   وبعد از تمام شدن وقت هداگ 0عبود  طرف خونه  راه افتاد.  حمود هم چند قدمي پس سرش گرفته بيد ودما ش مي رفت. نخيرحموود راه  خونه ي عبود هي ميرفت . وخوش رسوند به  عبود، حموود  : خاب حلا كه ديگه ه كمي حلوا مسقطي سي مو كه ميدي؟ عبود: اچوء سي چه حلوا ؟ حموود گفت: مگه نه مو جام دادمت تا هدگ كردي؟ عبود : برو عامو اولن تو صحاب اونجا كه نيسي ؟ بعدش هم نه بوام از سفر اومده ونه حلوا داريم . فقط اي  يا د ت باشه كه وقت خوبي وكمك  كردن فكركن هركس طرفتن، حلوا دارت يا بواش از سفر اومده  خا ب يادت نرت. .. حموود فهميد كه چه اشتباهي كرده و....

  ( نام ها در اين خاطره فرضي هستند)   

برگردان كلمات محلي:  

 هداگ / هدگ: صيد ماهي با فلاب 2- پر وخالي : جزر ومد3-محتك : گهواره اوليه نوزاد 4- كرو پيچ : قنداق نوزاد 5-هيم /ئيم  : طعمه 6- نغر: هشت  پا 7- دوچ وبلبوح ودومبل هايو: تخم  خرچنگ/ وانواع حلزون8-كمچه: نوغي ابزي از خانواده حلوزونها 9: خيط : ريسمان ماهيگيري 10- شب: يكباره خيط را كشيدن 11- غيط : بلعيدن 12-كوود: خوب جمع كردي 13- رما د د: كلمه اي براي تحذير14- گطر: كشور قطر 5ا- كمانچه اي زير دماغش كشيد: كنايه ازاينكه آب بيني را با پشت دستش خشك كرد.16- سم سبال: بادام زميني 17- عامو: عمو 18- اچوء : ببين 19- نرگديش: قلدر مابي 20-شيير : گير كردن قلاب و.

 عبدالمجيد اورا




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۵ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)

شعر كلاغ و عقاب دكترپرويز ناتل خانلري

گشت غمناك دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ايام شباب

ديد كش دور به انجام رسيد
آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد
ره سوي كشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ي نا چار كند
دارويي جويد و در كار كند

صبحگاهي ز پي چاره ي كار
گشت برباد سبك سير سوار

گله كاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت

وان شبان ، بيم زده ، دل نگران
شد پي بره ي نوزاد دوان

كبك ، در دامن خار ي آويخت
مار پيچيد و به سوراخ گريخت

آهو استاد و نگه كرد و رمي
دشت را خط غباري بكشيد
ليك صياد سر ديگر داشت
صيد را فارغ و آزاد گذاشت

چاره ي مرگ ، نه كاريست حقير
زنده را دل نشود از جانسير

صيد هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز كه صياد نبود

آشيان داشت بر آن دامن دشت
زاغكي زشت و بد اندام و پلشت

سنگ ها از كف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده

سا ل ها زيسته افزون ز شمار
شكم آكنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا ديد عقاب
ز آسمان سوي زمين شد به شتاب

گفت كه : ‹‹ اي ديده ز ما بس بيداد
با تو امروز مرا كار افتاد

مشكلي دارم اگر بگشايي
بكنم آن چه تو مي فرمايي ››

گفت : ‹‹ ما بنده ي در گاه توييم
تا كه هستيم هوا خواه تو ييم

بنده آماده بود ، فرمان چيست ؟
جان به راه تو سپارم ، جان چيست ؟

دل ، چو در خدمت تو شاد كنم
ننگم آيد كه ز جان ياد كنم ››

اين همه گفت ولي با دل خويش
گفت و گويي دگر آورد به پيش

كاين ستمكار قوي پنجه ، كنون
از نياز است چنين زار و زبون

ليك ناگه چو غضبناك شود
زو حساب من و جان پاك شود

دوستي را چو نباشد بنياد
حزم را بايد از دست نداد

در دل خويش چو اين راي گزيد
پر زد و دور ترك جاي گزيد

زار و افسرده چنين گفت عقاب
كه :‹‹ مرا عمر ، حبابي است بر آب

راست است اين كه مرا تيز پر است
ليك پرواز زمان تيز تر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ايام از من بگذشت

گر چه از عمر ،‌دل سيري نيست
مرگ مي آيد و تدبيري نيست

من و اين شه پر و اين شوكت و جاه
عمرم از چيست بدين حد كوتاه؟

تو بدين قامت و بال ناساز
به چه فن يافته اي عمر دراز ؟

پدرم نيز به تو دست نيافت
تا به منزلگه جاويد شتافت

ليك هنگام دم باز پسين
چون تو بر شاخ شدي جايگزين

از سر حسرت بامن فرمود
كاين همان زاغ پليد است كه بود

عمر من نيز به يغما رفته است
يك گل از صد گل تو نشكفته است

چيست سرمايه ي اين عمر دراز ؟
رازي اين جاست،تو بگشا اين راز››
زاغ گفت : ‹‹ ار تو در اين تدبيري
عهد كن تا سخنم بپذيري

عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست
دگري را چه گنه ؟ كاين ز شماست

ز آسمان هيچ نياييد فرود
آخر از اين همه پرواز چه سود ؟

پدر من كه پس از سيصد و ان
كان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت كه برچرخ اثير
بادها راست فراوان تاثير

بادها كز زبر خاك و زند
تن و جان را نرسانند گزند

هر چه ا ز خاك ، شوي بالاتر
باد را بيش گزندست و ضرر

تا بدانجا كه بر اوج افلاك
آيت مرگ بود ، پيك هلاك

ما از آن ، سال بسي يافته ايم
كز بلندي ،‌رخ برتافته ايم

زاغ را ميل كند دل به نشيب
عمر بسيارش ار گشته نصيب

ديگر اين خاصيت مردار است
عمر مردار خوران بسيار است

گند و مردار بهين درمان ست
چاره ي رنج تو زان آسان ست

خيز و زين بيش ،‌ره چرخ مپوي
طعمه ي خويش بر افلاك مجوي

ناودان ، جايگهي سخت نكوست
به از آن كنج حياط و لب جوست

من كه صد نكته ي نيكو دانم
راه هر برزن و هر كو دانم

خانه ، اندر پس باغي دارم
وندر آن گوشه سراغي دارم

خوان گسترده الواني هست
خوردني هاي فراواني هست ››
آن چه ز آن زاغ چنين داد سراغ
گندزاري بود اندر پس باغ

بوي بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور
معدن پشه ، مقام زنبور

نفرتش گشته بلاي دل و جان
سوزش و كوري دو ديده از آن

آن دو همراه رسيدند از راه
زاغ بر سفره ي خود كرد نگاه

گفت : ‹‹ خواني كه چنين الوان ست
لايق محضر اين مهمان ست

مي كنم شكر كه درويش نيم
خجل از ما حضر خويش نيم ››

گفت و بشنود و بخورد از آن گند
تا بياموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلك بر ده به سر
دم زده در نفس باد سحر

ابر را ديده به زير پر خويش
حيوان را همه فرمانبر خويش

بارها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلك طاق ظفر

سينه ي كبك و تذرو و تيهو
تازه و گرم شده طعمه ي او

اينك افتاده بر اين لاشه و گند
بايد از زاغ بياموزد پند

بوي گندش دل و جان تافته بود
حال بيماري دق يافته بود

دلش از نفرت و بيزاري ، ريش
گيج شد ، بست دمي ديده ي خويش

يادش آمد كه بر آن اوج سپهر
هست پيروزي و زيبايي و مهر

فر و آزادي و فتح و ظفرست
نفس خرم باد سحرست

ديده بگشود به هر سو نگريست
ديد گردش اثري زين ها نيست

آن چه بود از همه سو خواري بود
وحشت و نفرب و بيزاري بود

بال بر هم زد و بر جست ا زجا
گفت : كه ‹‹ اي يار ببخشاي مرا

سال ها باش و بدين عيش بناز
تو و مردار تو و عمر دراز

من نيم در خور اين مهماني
گند و مردار تو را ارزاني

گر در اوج فلكم بايد مرد
عمر در گند به سر نتوان برد ››
شهپر شاه هوا ، اوج گرفت
زاغ را ديده بر او مانده شگفت

سوي بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلك ، همسر شد

لحظهيي چند بر اين لوح كبود
نقطه يي بود و سپس هيچ نبود



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۴۴ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)