سوله ایرانی سوله ایرانی .

سوله ایرانی

گپ یومیه؛ خاطراتی از کنگون قدیم (10)

 گپ یومیه؛ خاطراتی از کنگون قدیم (10)

"جمعه" می خوات  واگردت ؟  

 تو او روزای کنگون قدیم، یه بچی دنیا اومد، تو روز جمعه،( وبه همی خاطر اسمش جمعه نهادن) که همه جا تعطیل بید، اما خونه ی اونا همو روزی همه منتظر او بیدن، دایه با فرزی خاصی، نافش چید ویه گرند کوری، زد سرش... دیش(مادرش) هم همو روز رحمت خدا رفت. ...بواش بعد از چند مدت یه زنی دیگه واسد...کنجیر زن بوا و اوقات تحلی، خوشی نیم بند جمعه به هم زد، ومثه غروب بعضی جمعه ها، دل جمعه هم می گرفت وسی دی ئی که ندیده بید می گربید. ته دیگ بن پاتیل، چنگی خرما، نون بن حصین نونی با چی شیرین استکان کمر باریکو، ازجمله شوم وچاس وناشتای، او بید. شوا،  اگر گربه ی هم میو، میو  میکرد زن بواش، ری او می نهاد . طی بواش فتنه می کرد که ای جمعو، گربه اورده تو خونه، صدا می د ت تا کاکاش خو پرو وابیده، ...سرگرمی جمعه که شو ری بون می خوسیدن، شمردن ستاره ها بید و تو شوای که ماه بید، سی کردن دومی ما ه تا وقتی، که،  نه دیار ویبید. و روزا هم کُلفتی زن بواش، از اووشیرین اوردن از سر چاه (مریم)  تا قلیون چاک کردن سی مهمونا، ودس جمعه به اندازه روزای هفته، خرنگ تشی ریش افتاده بید و ... توکار چاله وپری مز و  تنیر،هم، روش می انداختن، ....

گاه گداری که جمعه تو کی چه می رفت سی بازی، وقتی که گرم بازی بید یه مرتبه ازتو خونه شون صدا می اومد : جمعو جمعو  بیوبیو .. . جمعه هم یه چشی ری بازی بچه ها ویه چش هم ری در فدا که همی حلا  زن بوا با پنگاش نخل سیش نیا. ؟ ...                                

تو بازی وکی چه ولب در یا و باغ هم، فگر،  ری جمعه می بارید. سلوم یه روزی اومد دماش ؟ بیو بریم سی بلبل! ! جمعه که خیلی " یاسی" بازی وابیده بید. دل به دریا زد وبا سلوم رفتن تو باغ، یکی از گردای تر دل یه دمیتی اشکوندن و اومدن با کمک یه بچی دگه تلله پیشی جفتی ری، گردکو درس کردن، با خیط داخل تلله وخرما(خفتی)  وبستنش تو یکی از درختای که بیشتر وقتا بلبل اونجا می اومد، و می رفت... وبعد رفتن پشت بند باغ منتظر، .. . بعد از ساعتی دیدن، صدی چلیخ چلیخ بنجیر تو همو در ختکو بلند وابید . دو رفتن، طی درخت، سی جمعه گفتن، یلا برو بالا، جمعه هم تو شور، با یه بدبختی رفت اونجا ؟ تا خواس ری کلنگه دس دراز کنه دید یه مار گتی ری کلنگه وکی، خوش قلمی پیچیده ری کلنگه، دمش هیلو می خورت(انگار می گوت: ای هی هی هی) ، سر و گردن هم علامت سئوال؟  جمعه انگار که از سرسروک دومن می  اومد . خوش رسوند به سلوم : م. م . مار ، دوستای  جمعه وخوش باهم  در رفتن؟  جمعه همی طور که می رفت خونه تو راه تکه بند وتکه شلنگ وچیای از ای دس می دید ... بنظرش می اومد مارن/؟ ...  سلوم اینا قضیه جمعه و پیش دمیت ومار و.... سی بقیه تو بازی ومدرسه وخونه  با برداشت خوشون  تعریف  می کردن، نخیرتو محل پیچید که جمعو خیلی خطری وابیده . نه بوا،  ازش راضی ن و نه زن بوا، دیگه هر کجا خرابی ویبید یا مشکلی پیش می اومد صی ده  می اومدن سراغ او؛ / توره  دیگون می برد می نهادن,ری، جمعه؟  جی توره جواب باید بدت؟ جالبوت طی بویه غرق ویببید می گفتن همش مال فگر جمعو ون؟ بند لباسی ری بون با افتوو می پکید و لباسا،  پشک ویبید ری جمعه شک بیدن و یه روز باد از شمال تش از چاله ای دیر اورده بید وتو شلیخه ی توری ما ل یه کسی ؟ هیچ ... جمعه بردن پاسگاه (آخر بدشانسی بید).... دیگه جمعه آ ک وعاصی آبیده بید.  هردفعی بعد ای گپا که سی جمعه درس میکردن، زن بواشم دیگه عیدش بید.  با دوتا دساش یه کفی می زد. وبه هم دیگه می مالید ومشت سئوال زیر دماغش؟  یه دسی توقدش،  سی بواش،  می گفت: نه گفتم ؟!  نه گفتم؟! ای اخر شر ویبوت سیت..... جمعه دیگه گت وا بیده بید، ولی تنها خوش می فهمید که گتن، تصمیم گرفت دیر وابوت  رفت طی گاراج، مدتی فکرکرد . گفت : نه برم یه جی که دیگه چشمم به کسی نفته؟ ... پا واسد که از گاراج دیر وابوت از دیر دید یه پیر مردی از بالا میاد. ویه بخچی ری کولشن، تند تر رفت تا کمکش کنه ؟ رفت نزیکیش ؟ گفت عامو کجا ؟ بده بخچت تا کمکت کنم ؟ عامو اول گفت ای خدا خیرت بدت ،؟  وهمی که جمعه  بخچه نهاد ری کولش – عامو گفت ای کلکو نمی خوام ؟ خوب که فهمیدم تونه جمعوهسی ؟  جمعه گفت: بله – عامو گفت برو سی ثواب مردهات وکار بخچم نداشته باش؟ .... جمعه گفت : خاب عامو سی چه؟  عامو گفت : حلا والش برو .  برو. دگه نمی خوام.

- جمعه  بعد از مدتی با لنجی رفت  گطر ... وانجا مدتی دمای کار می گشت که یه هندی سیش گفت ؟ رپیک می آی  تو سیرک کارکنی ؟ جمعه گفت سیرک چنن ؟ رپیک گفت : بیا (کی لی) آسونه ؟ و بعد از آموزش  قرار شد؟ تا جمعه تو  پوس میمون، برت وشکلک در بیارت ؟ ... وخلاصه تو شوه ،  نمایش جمعه تو یه گرگور مانند بزرگی تو طبقی بالی با حلقه ملاق بزنت، و همی طورگرفتار نمایش بید که بی خبرکی . یه اژدهای اومد داخل گرگور، که راس راسکی تش از حلقش در می اومد،  جمعه ا زترس نزیک بید زهرش بترکه؟ شروع کرد به داد وفریاد ؟  یه مرتبه  یه صدی آشنای بگوشش خورد. تا صدی سلوم ن ، سلوم : بوا جمعه منم رفیقت  زهرت نرت ، ای قسمت سیر ک سیش میگن سورپریز....و.  .. جمعه گفت : خونه آباد سور پریزه. م  کردی؟....  وجمعه اونجا تا مدتی کار کرد. ... تا اینکه بحرین وقطر سره چن تا جزیره با هم حرفشون شد. .... ای ور بزن ... او ور بزن .... نخیر شایع وابید که تمام  ای اختلاف وجر ودعوا های بحرین وگطر(سر جزایر حوار وجراده) زیرسر جمعن،(توقالب رسانه های  امروزه حساب کنیم) .. ای طوری درمیاد.... برخی سایت ها وروزنامه ها هم علیه ش مطلب نوشتن : جمعه؛ آتش  زیر خاکستر/ جمعه هر روز بدتر ازدیروز ------ جمعه خوشم تو باغ نبید یه روزی : نظر زیریکی از مطالب داد ونوشت ما هرچه می کشیم ازدست افرادی مثل  جمعه است.

 تا این که یه روز از چشوک خونشون صدای آ‍‍‍‍ژیر میا د. سطل اوی ور داشت. فکر کرد خونه ی کسی سوخته؟ که بره بقول خوش کمک همسایه شون، دید چراغ گردون ماشین پلیس، خواست واگردت ، شرطی اومد، سیش گفت: انت جمعه* ؟ جمعه گفت : هله؟   انه جمعه !& خیر؟ شرطی گفت: الف هله- انت موقوف، یلا(امش جدامی) معی الی مخفر (للمخفر)@..... سلوم دُمی جمعه سی می کرد نیفهمید بگربت یا خنده کنه با خوش گفت بدبخت جمعه چسب و لزگه ی دنیا سیش چسبوندَن... بعدها جمعه از حبس زنگ زد سی عاموش گفت می خوام وا  گردم ؟ عاموش هم که پیر مردیین گفت : ها وا میگردی؟ اگر باپیرم واگشت توهم وا می گردی؟...... 

-          نامها در این مطلب فرضی هستند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------برگردا ن برخی لغات محلی به فارسی روان:

1-فرزی: چابکی2- گرند کور: گره سخت3- پری مز/فری مز/ : اجاق نفتی 4- حصین: نا ندان وظرف نگهداری نان 5- یاسی: دلتنگ  6-خرنگ: زغال سرخ شده7-  صی ده: مستقیم 8-خو پرو: بدخواب 9-توره: روباه سان 10-  پشک: پراکنده 11- کنجیر: نیشگون و... جمله های عربی* تو جمعه هستی؟--- & بفرما (خوش آمدی) بله من جمع هستم@ شرطی : هزار خوش آمد به تو ،  بازداشتی، سریع بریم پاسگاه...               




برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۵۲ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)