سوله ایرانی سوله ایرانی .

سوله ایرانی

گپ یومیه ؛ خاطراتی از کنگون قدیم (6)

گپ یومیه ؛ خاطراتی از کنگون قدیم (6)

چپره ، برا هه ، گا راج 

(تجسمی نوشتاری ازمحله ی  مرکزی در کنگان قدیم)

 

کنگون قدیم؛ با محله ی  وسطی اش  که از لب دریا روبروی اسکله ی آهنی تا باغ لیموری درازا  داشت. با همین خیابون اصلی وکی چه های تنگ وباریک که از شمال وکوش وصلش وبیدن همینجا چش وگوش محل، بید. چپره، لب دریا محل خرید وفروش موین وحشینه و....صبحه گه، چنعد واسبیتی ودارو، خاروو...خرید وفروش ویبید. یه جفت پیرمرد (دوقلو) که بسکت موینی همیشه همراهشون بید واز دشتی می اومدن یه پای ثابت بقالی موین بیدن  وبشیر کازرونی ... البته  محلی ها هم تو کار بید ن. چه سی کاتخ وچه سی صور وچه سی سوغات وخریدوفروش.....ضی فه هائی هم که شی گراشون، گطر وبحرین وکویت بیدن .، با سله وبعضی هم با زنبیل پیشی می اومدن چپره که موین تازه بخرن موینا بعضی هاش ای قد، تازه بید ن،  مثه  هامور که تا توپاتیل هم، مت مت- می کردن!...

وقتی می اومدی تو براهه بوی گذر وروید وشبت وگشنیز پیاز تا زه وبا .دنگون و تماته خچو سه پنجو محلی یه حس خشی وامی جفتی.  د و تا کا سب درس حساب  بیدن که خدا رحمتشون که  "تا نگن" مرحوم شب انداز ومرحوم حمودی، هی چیای . که گفتم ری گونی یا زیراندازی بی شیله وپیله بساط می کردن وبدون ای که تربارشون ویترینی بچینن ! خوب وگنه خت  جدا کن همی که داشتن روبروت بید. ترازی شون میزون وچرب می کشیدن واگه یکی از لنگای ترازی که معمولا بلی بید اضافه وزن داشت او یکی را با سنگ ویا قوه پا سنگ سیش درس می کردن تا کوک کو ک باشه. ... تو همو کنا رو گوشه ها هم مرحوم منصور هم سنگ موروک مثه دوامه پیچ میداد. ویه یک تومنی هم  میدادنش...-

تا تو بازاریم  حکایتی بنقل از بنده خدائی بگم :  یکی از ناخدا ها از یه دکون داری می پرسه ؟ که ای روزا چه تو براهه خیلی دوماش می گردن؟ تا از خارج بیارم می خیم سفری وابیم؟ دکون دار می گوت. ای ی نگو ای روزا سی کرکم وبزار توسر می زنن؟ ناخدا هم می گو: ها راس . دکون دار می گو ؟ با خوتن، ای که بلد بیدم سیت گفتم. ... ..

نا خدا رفته بید ولنجی شاحن از بزار وکرکم اورده بید... ناخدا اومد طی دکوندار  همونای که گفتی اوردم ... دکوندار گفت حلا یه نیم کیلوی بیار تا بینم چه ویبوت ؟ نا خدا گفت ای عامو خونت آباد مو یه لنجی بار اوردم بقیه اش چه؟  دکون دار گفت همو روزی یه زنی  دومی کرکم وبزار می گشت. وبعد هم فهمیدم که  داداش فرستا ده بیده تو براهه، او هم دوباره سراغ مو اومده بید؟ ... راوی میگوت که یه سال بعد رفتم خونه نا خدا دیدم از درفداش تا  تو لیوانش همه پودر زرد ونارنجی وسرخن.. . از ناخدا سوال کردم اینا چنن ؟ گفت اللی سلمک اینا نونین، که خالوت تو سفره ام

 

نهاد ه  ...

       ...بالا تراز براهه تی میدون (فلکه) دکون میوه فروشی  منتقی (محمد تقی) کازرونی بید. خربزه وهندونه و....کل بنده ونار وسیب وآلو وانگور سی فروش داشت.انگورا معمولا تو لوده انگوری جلو دکون بید. که گنزای سرخو، پاری مال چنار شی جون پاری هم مال چپره  موینی خومون ری لوده انگوری کوود میکردن، خیلی هم جیل بیدن . وبا سلوچه علامت میدادن که اوقاتمون تحله نزیک نوابین.؟!اما قضیه عاموئی که پار وپیرار اوسا لکو به بچش قول انگور داده بید هم شنیدنی ین.... بچی با بواش هم از نزیکی انگورا رد ویبیدن که ؟ چش بچه به انگورا افتاد. او دهن کلکو اشکست؟ بچه سی بواش گفت : اف جون .از اینا که پار گفتی سیت می خرم. بوا که بهم خورده بید. گفت سی  دفعی دیگه . بچه گفت : الا حلا  خلاصه بوی بیچاره رفت طی منتقی وپاکت کاغذی مخصوص خرید ن گرفت واومد طی لوده انگوری ، بچه هم.... کم لور، ها بوا ازینا .  .  بوا شم می گفت صب کن مهل بده اشتو نکن همی طور باهم کلنجار بیدن ... گنزا هم تو سه طبقه دور سر بوا وبچه، دوره گرفته بیدن.بوا هی کش کش گنزا می کرد وشعر که بگیر کمر بگیر درخت بی ثمر بگیر سی گنزا می خوند. وسی بچه ش می گفت بوا  اشتو نکن ؟ پنه نکن ؟نخیر تو همی حیث وبیث گنزه گنه که از او انگور مس مس بید نهاد پس گردن بچه که لیکش رفت اسمون بوا ش پاکت انگوری انداخت تولوده انگوری.  وبا دندون کپ کرد جی نشک گنز وبه اصطلاح سم کشی کنه؟ یکی دوید برت سنگ گرم بیارت  بنت ری چی گز گنز...بچی کو یه کمی بله اروم گرفت ... منتقی با لهه شیرین کازرونی گفت : کاکو ای چی گنچوشاید خوب بشه چی گاز باوو خوب شدنی نی؟ بوا ی کو سی بچی  کو گفت : بوا خدا خیرت بده مال اشتو می کنی مهل نمی دی، پنه میکنی؟ ای هم عاقبت کارعجل عجلی؟ گنزهم که فراون گنز اینجا خوش کمن؟ از کازرون هم میارن،؟...

بالاتراز دکون منتقی دکون اسفند یار کلاتی بید وفروشنده تنقلات ووسیله  ها ی  پلاستیکی وربنی؟ بچی های محل هم یه شعری تو ای رابطه داشتن : نو، نو،  تو نی لون طی اسفندیار دونی پنج زار-

 وبالاتر، دکون حاج عبدالکریم کازرونی که آرد سی محل می اورد. بالا تر هم دکون مرحوم زار خلیل سفالی بید که نوشت افزار و... داشت و...

روبروی مسجد،  گاراج بید  سرویس بوشهربا اتوبوسهای  کل محمود وزاغی رفت وآمد می کردن.اونجا خوش حالت یه دکه مهمی داشت. بچه ها سی جمع کردن سر پلیت وتک وتوکی هم سی جمع کردن فیلتر سیگار اونجا میرفتن . جونای قدیم هم اونج جمع می شدن وبا هم وقت میگذروند ن . وصدی قهقهشون به اسمون میرفت... وتوهمون اطراف هم باغ لیموری از چشمه وپاریو اوو، سیش می اومد وصدا ی کورین وبلبل وبنجیر، سی هر عابری حس خاصی میداد... فضای سبزطبیعی که با یه پیرمردی رو بید. ویه بیل کچیک سه گوش.....  

 

  خدا رحمت کند قدیمی ها را...یادشان بخیر.

برگردان کلمات محلی به فارسی روان:

1-چپره  = فروشگاه ماهی 2-براهه= بازار    3-لیموری = لیموئی    4- حشینه= ماهی ساردین   5-گه= زود

6-چنعد= ماهی شیر 7-اسیبتی/خارو/ دارو/هامور = اسامی ا نواع ماهی 8-مت ، مت= پرش9-تماته= گوجه فرنگی 10-روید= تربچه 11-بادنگون= بادنجان 12- دوامه= اسباب بازی چرخونکی 13-گنز= زنبور 14=سلوچه= نیش/ دنباله حشرات 15-لوده= ظرف جابجای ونگهداری انگور که از شاخ وبرگ همان درخت می ساختند.- 16- بزاروکرکم = ادویه وزرد چوبه617کورین/ بنجیر: پرنده کوکو /گنجشک 18-سر پلیت = سر فلزی شیشه نوشابه 19-مهل = مهلت 20- پنه = تاریک کردن /سایه انداختن21- اشتو= شتاب22-ربنی =پلاستیکی 23-جیل= عصبانی 24=کوود= جمع زیاد 25-پاری = تعداد زیاد 26-تحله= تلخ 27-اللی سلمک= خدا سلامتت بداره 28-که = کوه 29 داداش= خواهرش 30- لیوان= تراس جلو اتاق 31-موروک= گرد 32-شاحن= پر 33- شی گر= شوهر34-کاتخ = قلیه / خورش 35-پیش = برگ درخت نخل 36- پاتیل = دیگ /قابلمه 37- گذر= هویج 38- قوه= باطری قلمی بزرگ39- خت= خودت 40-خچو= چاق وچله 41 تانگن= ترکیب محلی پیش نیاز استعمال یک کلمه غیر متعارف 42-ربنی = لاستیکی

عبدالمجید اورا




برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۲۰:۳۹ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)