سوله ایرانی سوله ایرانی .

سوله ایرانی

گپ یومیه خاطراتی از کنگون قدیم

«گپ یومیه، خاطراتی از کنگون قدیم»

بازی هِل (تیرمایه)

او روزا که مثه حالا پلی استیشن وبازیای کامپیوتری نبید. بچه ها با پی سبخی وکاب گچک زده وکنگ افتوزده تو اوقات فراغت از صبح تا شو بیشتر هل بازی می کردن . راسش هلها خیلی قشنگ وجوراوجور بید. از پرچمی گرفته تا رنگای دوزاده گانه . بازی هل  هم سی خوش قاعده وروالی داشت . ودوسه نمونه بید صیف صفو تیر تیرو و.... فقیر ترا هم سرپلیت . باز می کردن . اما کیچه های تنگ وکشیده وپرپیچ خم کنگون که صبح دم کشیده شرجی کیچه نمناگ می کرد و ظهر بوی کاتخ مُین باعث قدرت دادن بذاق های عابرین می شدخاطرات قشنگی برای همه کنگونیها بجا گذاشته از دیوارهای قدیمی شلی ونخلها وکرتها وگزها وتا لب دریا وکپرها و..... خلاصه صللوح و عبود ویعگوب از پایه های هل بازی تو کیچه تنگو بیدن یعگوب هل بازیش حرف نداشت . با یه هل دس می اومد واخر بازی یه جوراب هل کاسب می شد . عبود هم بازیش بدک نبید . ولی امان ازصللوح، صللوح معمولاً توکار خنج بید. وگاهی که ولمش می گرفت جرّب می کرد . وهمیشه تو بازی بخصوص بازی هل صفصفو . داد وبیداد می کرد وهر وقت می باخت می گفت قبول نی از اول .... دوباره وا می گشت بچه هایی که بازی شون  ضعیف بید پیدا می کرد وبهشون می گفت بیین بازی کنیم . سی کن موهیچ نمی زنم بازی ام لنگن .... وبا ای فندکو به بازی می کشیدشون وازشون می برد . وتو بازیای شلوغ هم که خیلی ها می اومدن بازی صف صفو بازی می کردن، عبود می گفت پیشت یعگوب دنبل والی آخر وصللوح هم زرنگی می کرد . برای دور بعدی  می گفت خربه . تا که دور بعد بازی او اول باشه . یه وختای هم دمپایی کف سوراخ دار پا می کرد .وتو حیث وبیث وگیردار بازی . با دمپایی ویژه اش هلی را می قاپید . هله قشنگ وگرونی را نشونه می کرد . با شلوغ کردن بیشتر اوضاع وپرت کردن حواس بچه ها تو زمین بازی  وختی متوجه می شدن تا یه هلی نیست ای دوره، لوط کردن . وخنج خوردن ونحوة بازی صللوح تامدتی ادامه داشت . تا ای که به قول بچه ها گفتی از دستش آک شدن توش فهمیدن . صللوح هزار جور بهونه میاورد . که کارمُو، نی . حتی درازگوش زغال فروشی که آنجا رد شده بید هم متهم کرد . می گفت شاید هل تو سم اون حیوون گیر کرده ....... ولی دیگه برای اثبات کردن کار  درستیش دیگه دیر آبیده بید . ودیگه بچه ها تصمیم گرفتن بازیش ندن . چون اعتباری نداشت . که همو آش وهمو کاسه . وبازی بچه ها ادامه داشت .ولی صللوح خارج بازی ومدتی صللوح همینطور می اومد ومینشست . وتماشا می کرد وکم کم داشت پشیمون می شد ولی کسی دیگه زیر قولش نمی تونست بره ومدتی گذشت تااینکه مطمئن شد اساسی صللوح پشیمون شده بالاخره عبود با پادرمیونی بچه ها را راضی کرد . که صللوح هم بازیش بگیرن ولی بشرط وشروطها .... وصللوح پس از اینکه دیکه همة کار خرابیهای تو بازی را کنار گذاشت . دوباره بین بچه ها به بازی مشغول شد .

(اسامی ومشخصات خاطره فرضی هستند.)




برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۹ آبان ۱۳۹۹ساعت: ۰۳:۱۹:۵۵ توسط:فرهاد موضوع: نظرات (0)